"په په لوماکو" گنگستری اهل پاریس در یک قلعه الجزایری مخفی می شود.او در آنجا امنیت داشته و می تواند از چنگال پلیس در امان بماند.اما پس از دو سال آزادی خود را از دست می دهد.او با "گبی" توریستی پاریسی و زیبا آشنا شده و عاشقش می شود...
"اونوره پانیس" که در حال مرگ است، دوستان، همسر و پسر خود را کنارش دارد. او در مقابل دوستانش به کشیش اعتراف می کند. اما او نمی تواند خود را قانع کند تا به پسر خود بگوید که او پدر واقعی اش نیست...
داستان در مورد 5 کارگر بیکار و بی پول است که برندهی 100 هزار فرانک در قرعه کشی بانک میشوند. آنها به جای تقسیم پول، تصمیم میگیرند یک کافه راه اندازی کنند، اما مشکلات آرام آرام به سراغ آنها می آید...
سزار و پسرش ماریوس یک بار مشروب فروشی را در مارسی راه اندازی میکنند. ماریوس آرزو دارد پا به دریا گذاشته و سرزمین های ناشناخته را کشف کند، اما عشق او به دختری ساحل نشین بنام "فانی"، مانع رسیدن به آرزویش است...