سياره ي وحشت: گروهي از بازماندگان در يک شهر کوچک با زامبي ها مبارزه مي کنند. ضد مرگ: مردي رواني معروف به «مايک بدل کار» (راسل) دختران زيبا را با اتومبيلش به طرز فجيعي به قتل مي رساند...
زوج جواني به نام «جيمي» (کوانتن) و «ليزا» (والتا) بسته اي بي نام و نشان حاوي يک عروسک خيمه شب بازي به نام «بيلي» دريافت مي کنند. چندي بعد ليزا به طرز مشکوکي به قتل مي رسد و «جيمز» براي کشف راز قتل «ليزا» به شهر زادگاهش مي رود...
در آینده ای نزدیک که قیمت سوخت به شدت افزایش یافته، مردی به دنبال منبع سوخت دیگری برای ماشین ها میگردد. در نهایت او به نتیجه ای عجیب می رسد، آن هم استفاده از خون انسان بعنوان سوخت ماشین است.
یک مرد و زن در حالی از خواب بیدار می شوند مه خود را گرفتار در یک سرداب می بینند.در حالیکه رباینده آنها از نظر روانی آنها را مورد آزار و اذیت قرار می دهد نکته مبهم این آدم ربایی آشکار می شود…
جس به همراه خانواده اش به مزرعه ای ساکت در داکوتای شمالی نقل مکان می کنند. اما به زودی جس و برادر کوچکترش متوجه می شوند به غیر از خودشان در این مزرعه دورافتاده چیز اسرار آمیزی حضور دارد، که غیر از آنها کس دیگری متوجه آن نیست...