یک خانواده سعی میکنند با بازگشت به مزرعه دوران کودکی پدر، از شیوع زامبیها فرار کنند و با محکم کردن آن، از ورود مردهها جلوگیری کنند. افسوس که وحشت و آسیبهای روانی در خانه اجدادی به اندازه بیرون از دروازهها وجود دارد.
یک زن برای جوانتر شدن دوباره به فناوری روی می آورد. از آنجایی که او به خود فرصتی دوباره می دهد تا کارهایی را که از دست داده بود انجام دهد، با مردی جسور ملاقات می کند که نیازهای جنسی او را تامین می کند.
داستان، درام عاشقانهای است که در محیطی خاص (آسانسور یک هتل) اتفاق میافتد. تضاد بین موقعیت اجتماعی دو شخصیت اصلی (پسر آسانسور سوار و معشوقه سرمایهگذار) و انتخابهای دشوار زندگی، از جمله مواردی است که در این داستان به تصویر کشیده میشود.
یک کلاهبردار و کودکی که تحت سرپرستی او بزرگ شده است، با فریب دادن ثروتمندان زندگی میکنند. اما یک موقعیت خاص، آیندهی این دو و رابطهٔ آنها را با خطر مواجه میکند.
در دوران اشغال اسپانیا، کشیشی به نام پدر سورن مالاری در قرن نوزدهم زندگی میکرد. داستان زندگی او حکایتی غمانگیز و هولناک از سقوط به جنون است. گفته میشود مالاری برای کمک به مادر بیمار خود، دست به قتل ۵۷ نفر زده است.
عشق جاودان مری به جان، با گذر زمان و تغییر اولویتهای جان، رنگ غم به خود میگیرد. تصادفی ناگوار، جان مری را میگیرد. اما امیدی دوباره، فرصتی برای بازگشت به گذشته و جبران اشتباهات به جان میدهد.
یک زوج تازه ازدواج کرده یک زن را برای سه نفر دعوت می کنند. کسی که برای آنها ناشناخته است در حال تماشای برنامه آنهاست. وقتی سه نفری چهار نفره می شود، آن موقع است که هرج و مرج شروع می شود.
در تلاش برای یافتن یک جایگزین غیر خشونت آمیز برای کاهش جمعیت بیش از حد جهنم، دختر لوسیفر یک هتل توانبخشی باز می کند که به گروهی از شیاطین نامناسب فرصت رستگاری می دهد.