به دنبال فرار از زندگی سلطنتی خود، یک شاهزاده باهوش به ایالات متحده می آید تا کسب و کاری را در شهر کوچکی در شمال نیویورک راه اندازی کند و درگیر یک اسکیت باز سابق المپیک می شود...
مایکل و راشل زمانی که پسر 6 ساله شان را در یک حادثه غم انگیز از دست میدهند، از درون تخریب میشوند. اما بعدها یک غریبه پیدا میشود که به آنها پیشنهاد زنده کردن پسرشان را میدهد و آنها نیز قبول میکنند، اما پسری که زنده میشود، آن پسری که آنها میشناختند نیست...
این فیلم که بر اساس رمانی با همین نام ساخته شده، داستان دختر نوجوانی است که توسط عمه اش و چند پسر مورد آزار و شکنجه شدید قرار می گیرد …
فیلم در مورد چندین فرد مختلف در شهر نیو یورک است که برای حل مشکلات خود در روابط جنسی به یک کلوب بنام «شورت باس» می آیند...
«فارستر» (کانري)، نويسنده اي که پس از بردن جايزه ي پوليتسر در چند دهه ي قبل ديگر کتابي ننوشته، و «جمال» (براون)، پسري شانزده ساله که اشتياقي نهفته براي نوشتن دارد، در دنياي خود زندگي مي کنند. «جمال» روزي از سر اتفاق با «فارستر» آشنا مي شود. اين دو، پس از آشنايي اوليه، يک ديگر را به نوشتن تشويق مي کنند و به رغم تفاوت سن و پايگاه طبقاتي شان، با هم رفيق مي شوند.
«جان شفت» (جکسن)، برادر زاده ي همان کارآگاه خصوصي مشهور (راندتري)، يکي از کارآگاهان خبره ي پليس است که با هم کارش، «کامرون واسکز» (ويليامز)، مأمور رسيدگي به پرونده ي قتل دانشجويي سياه پوست مي شود. در جريان پي گيري طولاني اين پرونده، «شفت» به صرافت مي افتد که از خدمت در نيروي پليس کناره گيري و يک آژانس کارآگاهي باز کند...
