ماریا و رالف گیر کرده اند. در کارهای روزمره، شغل و زندگی عاشقانه شان. اگر یک مشکل کوچک نبود، این دو مجرد برای یکدیگر عالی بودند: با وجود زندگی در یک شهر کوچک، آنها هرگز ملاقات نکرده اند.
داستان فیلم درباره ی گروهی عجیب و غریب شامل یک پسربچه ی ترسو به نام تام، یک شکارچی ارواح به نام هِتی و یک روح بامزه است که قصد دارند شهرشان را از خطر عصر یخبندان بعدی در امان نگه دارند...
یک گروه از حیوانات منتظر بارش سالیانه باران هستند تا به واسطه این مایع حیات زندگی خود را دوباره آغاز کنند اما انسان ها با مداخله در طبیعت زندگی حیوانات را بر هم زده و با ساختن سد در پی نابودی این جانداران هستند