سیسیلا، یک راهبه با ایمان امریکایی است که به یک صومعه در روستایی زیبا در ایتالیا می رود. همه چیز عالی به نظر میرسد تا زمانی که مشخص می شود این مکان رازهای مخوفی در دل خود دارد...
در اواسط قرن نوزدهم در جنوب ایتالیا، زنی که مجبور به فرار شد از همسری وظیفه شناس به رهبر بی رحم گروهی از راهزنان تبدیل می شود.
وقایع الساندرو و آنا را دنبال می کند که به سختی بیش از 18 سال دارند، در طول یک سفر Interrail در اسپانیا با یکدیگر آشنا می شوند. در طول سال‌ها، آنها با یک رابطه متنی شدید به هم مرتبط بودند، بدون اینکه هرگز شهامت دیدار یکدیگر را پیدا کنند. بیست سال پس از اولین ملاقات و اکنون بزرگسالان، آنها خود را در بولونیا می بینند. احساسات آنها باید با تداخل واقعیت پیچیده‌تری نسبت به واقعیتی که فقط از طریق کلمات ایجاد کرده‌اند در تضاد باشد.
یک خبرنگار و یک انسان شناس به جنگل های آمازون می روند تا یک زن مرموز را از خاک بیرون بکشند و اطلاعاتی در مورد ریشه و اصل و نسب او به دست آورند، اما به دام قبیله ای آدم خوار می افتند و...
گاهی اوقات بزرگترین ترس ما پذیرش این است که کسی می‌تواند صادقانه ما را به خاطر کسی که هستیم دوست داشته باشد. نیکا و ریگل آماده‌اند تا این موضوع را با هم کشف کنند...
زنی سالخورده که ارث زیادی بدست آورده به دست همسر خود به قتل می رسد. اما پس از این اتفاق چند قتل دیگر اتفاق می افتد و دوستان و اقوام آنها نیز کشته می شوند که...
سه زن از سه کشور مختلف، با وجود عدم آشنایی، به واسطه یک راز یا ویژگی مشترک، به یکدیگر پیوند خورده‌اند.
"امانوئل" که گذشته گناه آلود خود را ترک کرده به صومعه ای رفته و خود را وقف کار در آنجا می کند."مونیکا" دختر بارون ثروتمندی به صومعه آمده و او مسئول مراقبت او می شود اما وقتی رفتار دختر خاطرات گذشته او را به یادش می آورد او هویتش را مورد سوال قرار می دهد...
"ایاگو" با موفقیت "اوتلو" را متقاعد می کند که همسرش به او خیانت می کند. او شخصیتی شرور با خواسته های شخصی خود است. برداشتی مملو خشم و حسادت از داستان کلاسیک "شکسپیر" !
"والتر مانچینی" به همراه همسر خود "ایو" برای نجات زندگی مشترک خود به تعطیلات آخر هفته رفته اند. اما وقتی مردی به نام "آدام" را در میانه راه سوار می کنند، همه چیز تغییر می کنند. آنها متوجه می شوند "آدام" فراری خطرناکیست که پلیس و همکاران تبهکارش در تعقیبش هستند...
