این فیلم در مورد سه شخصیت متفاوت است، «آکاش» (امیر خان)، «سمیر» (سیف علی خان) و «سیدارت» (آکشی خانا) و روابط آن ها و تاثیر این روابط بر آن ها می باشد.
در سال ۱۹۸۳، هنگامي که هند هنوز مستعمره ي بريتانيا بود، حاکم نظامي منطقه، «سروان راسل» (بلکتورن)، شرط مي گذارد که اگر اهالي دهکده ي «چامپانر» بتوانند مردانش را در بازي کريکت شکست دهند، کل ايالت را براي مدت سه سال از پرداخت ماليات معاف خواهد کرد.
سال 1947، در اوج درگیری های پاکستان و هندوستان. داستان در مورد دختر جوانی است که شاهد ماجرایی غم انگیز می باشد، در حالی که بین عشق دو مرد مانده است...
زنی جوان بر روی یک کشتی به مقصد هندوستان، عاشق پسری خوشگذران می شود. آنها با هم قرار می گذارند باز هم همدیگر را ببیند، اما سرنوشت نقشه های دیگری برای آنها در سر دارد...
یک مرد جوان هندی بعد از اینکه برادرش توسط تروریست ها کشته می شود، او ترک تحصیل کرده و به نیروهای پلیس می پیوندد تا بتواند انتقام برادرش را از تروریست ها بگیرد...
«سیدارت» (امیر خان) یک بوکسر تازه کار است، که گذراندن وقت با دوستانش را به کار کردن ترجیح می دهد. برادر بزرگتر او برای یک تبه کار مشهور کار می کند. سیدارت با دختری بنام «آلیشا» (رانی) آشنا می شود و فیلم در مورد داستان عشق سیدارت و آلیشا، و همینطور اصلاح شدن سیدارت، در پی یک سری ماجراها است...
"هربنس رای" و "رانجیت رای" دو تاجر ثروتمند هستند و از فقر و مردم فقیر بیزار هستند.بر حسب اتفاق پسر و دختر آن دو عاشق یک پسر مکانیک و دختری فقیر می شوند...
"راجا" مردی فقیر است که در هندوستان زندگی می کند.او با دختری ثروتمند آشنا شده و عاشق یکدگیر می شوند.دختر با نامادری بی رحم خود زندگی می کند و...
«عمار» و «پرم» دو رقیب عشقی هستند که هر دو یک دختر را دوست دارند، با این حال سعی دارند او را از خطراتی که از سوی یک تبهکار شرور تهدیدش می کنند نجات دهند...
دختری از یک خانواده ثروتمند ، زمانی که از خانه فرار می کند و عاشق یک روزنامه نگار فقیر می شود ، خانواده اش را خشمگین می کند ...
