نیکا به جرم کشتن اعضای خانواده اش در یک تیمارستان بستری میشود و پس از مدتی روانپزشک نیکا به او عروسک مشهور شهر را هدیه می دهد که همین امر کافی است تا یک سری قتلهای سریالی در داخل آسایشگاه آغاز شوند.
یک مرد خاطراتی از یک برنامه مرموز تلویزیونی که در دهه 80 در دوران کودکی اش پخش میشد را به یاد می آورد و به آن وسواس پیدا کرده است. سوء ظن او در مورد شخصیت آن برنامه گهگاه بصورت کابوس های دهشتناک و کشندهیِ دوران کودکی به سراغش می آید...
پسری دروغگو و لافزن که از خانواده اش رانده شده، فرصتی می یابد تا یک تیم هاکی را در مسابقات نیمه حرفه ای رهبری کند، و به تمام حرف هایی که درباره اش می زنند خاتمه دهد...