در سال ۱۹۸۵ متفاوت با واقعیت، ابرقهرمانان در میان مردم وجود دارند. قاتل یکی از ابرقهرمانان سابق، رورشاک را به دنبال رد خود می کشد و در این بین چیزی را فاش می کند که می تواند سرنوشت دنیا را متفاوت با چیزی که ما میشناسیم رقم بزند.
«جکی مون» ( ویل فرل ) مالک، مربی، و بازیکن یک تیم بسکتبال نه چندان حرفه ای است، که به اتفاق هم تیمی هایش رویای بازی در لیگ حرفه ای بسکتبال را در سر می پروراند...
«ويلي استارك» ( شان پن ) سياستمداري است كه در پي يك پيروزي چشمگير در انتخابات فرمانداري لوئيزيانا به سمت فرماندار ايالت برگزيده شده است. برنامه هاي استارك در خصوص حمايت از فقرا و گرفتن مالياتهاي بسيار زياد از ثروتمندان دشمنان فراواني را براي وي به وجود آورده كه وي را به رفيق بازي و فساد مالي متهم ميكنند. دست راست و مشاور ويلي روزنامه نگار جواني است به نام «جك بردن» (جود لاو) كه خود از خانواده ثروتمندي ميباشد. او مابين دوستي با ويلي و خيانت به طبقه ي خودش درگير شده و نميداند نهايتآ بايد طرف كدام يك را بگيرد. خطرناكترين دشمن ويلي استارك مردي است به نام «اروين» ( آنتوني هاپكينز ) كه در ضمن پدرخوانده ي جك ميباشد و حاضر نيست در برابر حملات استارك كمر خم كند.
یک افسر پلیس سابق در حالی که برای مقاومت در برابر آسیب پذیری ها و وسوسه های خود در حومه ماساچوست تلاش می کنند...
در تاک شوی معروف و محبوب جیمی کیمل، وی با بازیگران، سیاستمداران، خواننده ها، ورزشکاران و کلیه افراد معروف و سرشناس مصاحبه می کند و بازی ها و برنامه های زیبا و سرگرم کننده ای را تدارک می بیند.
یک پلیس سایبورگ لس انجلسی بازنشته مجبور میشود خارج از زمان بازنشتگی اش اقدام به دستگیری همکار قدیمی اش کند. همکار قدیمی او در حال قاچاق اطلاعات به یک سازمان ترروری است که در حاله توطئه برای ترور مقامات دولتی هستند...
پلیس دیوانه باری دیگر از مرگ باز می گردد تا انتقام بگیرد و هرکسی که بر سر راهش بایستد را نابود کند. حال یک پلیس زن در تلاش است گروگانی که او گرفته را نجات دهد...
نوجوانی اهل شهری کوچک که علاقه زیادی به تیم دوچرخه سواری ایتالیا دارد،برای بدست آوردن دختری از کالج تلاش می کند...
موریس باترمیکر بازیکن سابق لیگ دسته دو و مردی تنبل برای مربی گری تیمی متشکل از جوانانی دردسرساز که هیچ استعدادی در بیسبال ندارند پول دریافت می کند و تلاش می کند آنها را در لیگ کالیفرنیا به موفقیت برساند ...
هالیوود، سال 1938. «تاد هکت» (آترتن) که در دانشگاه ییل نقاشی خوانده به گروهی می پیوندد که آماده ی کار برای یک طراح صحنه به نام «کلود استی» (دیسارت) هستند. او به دختری در همسایگی به نام «فی» (بلک) – بازیگر سیاهی لشکر ولی خوش آتیه – علاقه مند می شود و می کوشد تا به او در کارش کمک کند.
